جدول جو
جدول جو

معنی بم بکت - جستجوی لغت در جدول جو

بم بکت
نوعی نفرین به دختران و زنان به معنی: ریشه ات قطع شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صم بکم
تصویر صم بکم
کر و لال، صمٌ بکمٌ در عربی، برای مثال زبان بریده به کنجی نشسته صمٌ بکم / به از کسی که زبانش نباشد اندر حکم (سعدی - ۵۳)،
کنایه از خاموش، ساکت، با حالت خاموشی و سکوت، خاموش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم بخت
تصویر دم بخت
ویژگی دربارۀ دختری که به سن بلوغ رسیده و آمادۀ شوهر کردن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بن بست
تصویر بن بست
کوچه ای که آخرش بسته باشد و راه به جایی نداشته باشد، ناگذاره
کنایه از کار دشواری که راه حل برای آن پیدا نشود
فرهنگ فارسی عمید
(بُمْ بَ)
بن بسته. کوچۀ تنگی که بن آن بسته و پوشیده باشد و راه دررو نداشته باشد. (ناظم الاطباء). کوچۀ سربسته. (آنندراج).
- کوچۀ بن بست، در تداول، کوچه ای که راهی بجائی ندارد. از بن دررو ندارد. کوچۀ ناگذارده، مقابل گذارده. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
شاید افتد گذر بوی تو روزی آنجا
کوچۀ غنچه عجب نیست که بن بست شده ست.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صُمْ مُمْ بُ)
از اتباع است. جمع واژۀ اصم و ابکم. کران و گنگان. مأخوذ است از آیات 18، 171 سورۀ بقره: صم بکم عمی فهم لایرجعون (لایعقلون) :
زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم.
سعدی.
رجوع به صم شود
لغت نامه دهخدا
(هََ کَ)
همنشین. هم صحبت. مصاحب: امان از هم کت ناجنس. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ پَ)
یکی از دهستانهای چهارگانه شهرستان سراوان در جنوب شرقی سراوان و محدود است از شمال به دهستانهای کوهک و اسفندک، از شرق و جنوب به مرز پاکستان، از غرب به بخش سیب سواران. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، ذرت، خرما و لبنیات است. این دهستان از 52 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 5500 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بن بست
تصویر بن بست
کوچه تنگی که بن آن بسته و پوشیده باشد و راه دررو نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد بخت
تصویر بد بخت
بی نصیب، سیاه روز، تیره بخت، فلک زده، بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم بخت
تصویر دم بخت
دختری که به سن بلوغ رسیده و موقع شوهر کردن او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دارای برکت دارای افزونی، هر چیز که بیش از تصور افزون آید مثلا غذا پارچه و غیره: (غذای بابرکتی بود که چندین نفر خوردند و سیر شدند و باز زیاد آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صم بکم
تصویر صم بکم
بمعنی کران و گنگان، کر و لال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم بخت
تصویر کم بخت
بدبخت مدبر بی دولت
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که بر یک تخت و نیمکت نشینند، همنشین معاشر: امان از همکت بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم بخت
تصویر دم بخت
((دَ مِ بَ))
دختری که زمان شوهر کردنش فرا رسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صم بکم
تصویر صم بکم
کر و لال، مجازاً به معنی کاملاً خاموش و ساکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بن بست
تصویر بن بست
((بُ بَ))
فاقد راه خروج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم کت
تصویر هم کت
((~. کَ))
همراه، همنشین
فرهنگ فارسی معین
بی فیض
متضاد: پربرکت، بابرکت، فیاض، کم، قلیل
متضاد: زیاد، کثیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی دررو، تنگنا
متضاد: بن باز، دررو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نق زدن، نوعی لجاجت و پافشاری موذیانه در امری، همراه با سخنان
فرهنگ گویش مازندرانی
از چشم افتاده، طرد شده
فرهنگ گویش مازندرانی
بی دم، دم کنده
فرهنگ گویش مازندرانی
وبال
فرهنگ گویش مازندرانی
از کار افتاده، وامانده
فرهنگ گویش مازندرانی
پس افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا و پایین پریدن، ورجه ورجه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رفت و آمد
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع شدن آب، نابود شدن و از ریشه و اصل افتادن، مفعول گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی
توان از دست داده، نیازمند به کمک دیگران، تنگدست
فرهنگ گویش مازندرانی
ریشه خشکیده، شکست خورده، نفرینی که بیشتر در مورد زنان و
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند کن
فرهنگ گویش مازندرانی